طلاهایی که گران تر از قیمت شان خریده شدند! – خبرگزاری آنلاین | اخبار ایران و جهان
خبرگزاری آنلاین _ گروه فرهنگ و ادب: جمعی از بانوان مشهدی پس از فرمان رهبری مبنی بر اینکه کمک به لبنانی ها وظیفه همه مسلمانان است گرد هم آمدند و بر اساس این دستور تصمیم گرفتند در «فعالیت های زنانه» شرکت کنند.
فعالیتی که در آن نقش زنان مهم است و از همه ظرفیت های زنان برای ایفای نقش در مقاومت حماسی مردم لبنان استفاده می کند. اتفاق می افتد که دور هم جمع می شوند و فکر می کنند که به عنوان یک زن چه کار می توانند بکنند؟ هزاران کیلومتر دورتر از لبنان چه وظیفه ای انجام داده اند؟ همه نصیحت کردند و جهاد شروع شد. شخصی تصمیم گرفت بخشی از طلاهای خود را بفروشد و مبلغ آن را برای کمک به مردم لبنان بفرستد. برخی تصمیم گرفتند در این راه سهم خود را با تهیه ترشی بریدن سبزیجات فروش کتاب تهیه بسته های لوبیا سبز پختن غذا و فروش این مواد و محصولات برای کمک به مقاومت لبنان انجام دهند.
اکنون اقدامات این زنان فراتر از حد آنها رفته و افراد زیادی از گوشه و کنار کشور در آن شرکت می کنند.
در مورد مرگ این زن سه روایت وجود دارد.
* روایت اول; فرهد جوخشت
پشتیبانی جنگ همراه در حال حاضر…
شب قبل بیروت را بمباران کرده بودند و اوضاع لبنان در هرج و مرج بود. از سید حسن نصرالله خبری نیست و همه نگران هستیم. فردای آن روز مقام معظم رهبری در مورد لبنان پیام دادند. پیام آن پاراگراف آخر همه ما را به مبارزه وا می دارد. حکم شرعی روشن این است که تلاش و کمک و بازگرداندن فلسطین به مسلمانان به صاحب اصلی آن بر همه واجب است.
این پیام یعنی دستور جهاد از امام به امت صادر شده است! به زودی خبر شهادت سید حسن نصرالله رسما منتشر شد. با غم و خشمی که رژیم صهیونیستی در دل ما کاشته است اکنون باید این دستورات را جدی تر بگیریم. جلسه ای در دفتر حسینیه هنر برگزار کردیم تا ببینیم چه باید کرد.
بارها خاطرات اولیه انقلاب و دوران دفاع مقدس را با سوژه های خود مرور کرده ایم. شنیده ایم که چگونه آن روز همه با تمام توان خود سعی کردند از اسلام دفاع کنند. ما به سرعت در حال سازماندهی و صدور مجدد فراخوان ها برای کمک های نقدی هستیم. سیل سپرده های پیامکی شروع به طغیان کرد. حتی زنان برای فروش طلا می خرند.
مقدار کمک مهم نیست مهم تحول روحی است که با حکم جهاد ایجاد شده و حس ارتباط با جبهه مقاومت است که می تواند امت را متحد کند.
* روایت دوم; رقیه فاضل
طلا بخوان گران تر از قیمت خرید تبدیل شود!
از دو روز پیش که حضرت آقا جهاد کردند و کمک های مالی و طلایی برای جبهه مقاومت که توسط بانوان در هیئت «بنات المحسه» راه اندازی شده بود جمع آوری کردند بانوان زیادی به این کاروان الحمدلله پیوستند.
امشب یکی از بانوان هیئت در خانه روزه گرفته است و همسایه ها و دوستانش را به دعای شفاعت و جلسه توضیح دعوت کرده است. الحمدالله دوباره پول نقد و طلا جمع آوری شد.
تاکنون 33 قطعه طلا و 30 میلیون وجه نقد جمع آوری شده است. نقدی که انشاءالله پس انداز می شود. اما در مورد طلا برخی از خانم ها گفتند حاضرند چند قطعه طلا را با پانزده درصد یا ده درصد یا سه درصد بیشتر از قیمت بازار ببرند تا از مقاومت بهره ببرند! استدلال او عالی است. می گویند این طلا طلای بخت است و با طلای زرگری فرق دارد. اتفاقا حراج شد انشالله اگه کسی بخواد کمکم کنه میتونم. یادم است داستان گردن بند مبارک حضرت زهرا سلام الله علیها…
داستان های پشت سر اهدای هر یک از این قطعات شگفت انگیز است.
* روایت سوم; مریم برزویی
کتابی که بارها خرید و فروش شده است
دنیای اطرافیانم به خاطر بخشش از هم پاشیده است. و با چه سرعتی؟ مثل اتفاقات یک ماه گذشته که حداقل ده سال است و در چند ماه از آن گذشتیم. اما من هنوز در خط شروع هستم. وقتی سوت شروع مسابقه به صدا در آمد انگار کر بودم. در حالی که روی مبل نشستم در خانه ام قدم زدم. خاطرات زنانی که از گرانبهاترین گنجینه هایشان از دنیا رفته اند در مقابل چشمانم زنده است.
با خود گفتم: در این خانه چه چیزی برای من ارزشمندتر است؟ چشمانم به کتابخانه است. بلند شدم و جلوی او زانو زدم. با هر کدومشون هزار و یک خاطره دارم. برای به دست آوردن تعدادی از آنها تمام کتابفروشی ها را زیر پا گذاشته ام. برخی از آنها هدیه هستند. هدیه یک روز خاص از زندگی. معشوق آرام آرام از پشت ابرها بیرون آمد. کتاب های من
یادم می آید مردمی که هر بار جلوی کتابخانه ایستاده بودند و التماس می کردند که بفروشند که هدیه نمی دهی! گوشی را برداشتم. شماره رو آوردم دست و دلم لرزید. گوشی را گذاشتم و دوباره به همه نگاه کردم. یکی را از قفسه بیرون آوردم. وقتی مشکلم حل شد به پسرها زنگ می زنم. اول فکر کردند چیزی در سرم است. وقتی به او گفتم به جای بهتر از قفسه خانه ما رفته است او آن را دوست داشت.
برخی از افراد چند برابر قیمت جلد کتاب ها را برمی دارند. برخی از افراد فقط پول را به حساب های Front Resistance می گذارند و به آنها می گویند که آن را به افراد دیگر بفروشند. روزها کتاب هایش هنوز جایش بود و خرید و فروش می شد. یاد قرآن می افتم که دو چهار ربع دنیا تکان می خورد.
“… که هفت خوشه می روید که هر خوشه صد دانه دارد…”