خلاصه کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی ( نویسنده ریچارد جویس )

خلاصه کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی ( نویسنده ریچارد جویس )
آیا گزاره های اخلاقی صرفاً بازتاب احساسات و باورهای ذهنی ما هستند یا دارای حقیقتی مستقل از ذهن و عینیت بیرونی اند؟ این پرسش بنیادی در متافیزیک اخلاق، از دیرباز ذهن فلاسفه را به خود مشغول کرده است. کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی اثر ریچارد جویس، یکی از برجسته ترین و مهم ترین متون در این حوزه محسوب می شود که به بررسی جامع و تفصیلی موضع ضد واقع گرایانه در اخلاق می پردازد.
ریچارد جویس، فیلسوف برجسته و از متخصصان شناخته شده در زمینه فلسفه اخلاق و متافیزیک، با قلمی دقیق و استدلالی، مبانی، شاخه ها و پیامدهای ضد واقع گرایی اخلاقی را کاوش می کند. این اثر که در واقع مدخلی از دانشنامه معتبر فلسفه استنفورد است، به خواننده امکان می دهد تا با مفاهیم بنیادین، استدلال های محوری و ساختار کلی بحث جویس در این حوزه آشنا شود. این مقاله با هدف ارائه یک خلاصه جامع و تحلیلی از کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی، به شما کمک می کند تا بدون نیاز به مطالعه کامل کتاب، درک عمیقی از این موضع فلسفی پیچیده و ظریف به دست آورید و در مورد ادامه کاوش در آن با بینش بیشتری تصمیم بگیرید. در ادامه به واکاوی استدلال های نویسنده، توضیح مفاهیم تخصصی و ارائه دیدگاه کلی کتاب خواهیم پرداخت.
۱. درک مفاهیم بنیادی: واقع گرایی، ناواقع گرایی و ضدواقع گرایی اخلاقی
ورود به بحث پیچیده ضد واقع گرایی اخلاقی مستلزم درک دقیق تمایزات مفهومی میان اصطلاحات کلیدی در فلسفه اخلاق است. ریچارد جویس در کتاب خود، تأکید ویژه ای بر تفکیک «واقع گرایی»، «ناواقع گرایی»، «غیرواقع گرایی» و «ضدواقع گرایی» دارد. این تمایزات نه تنها صرفاً واژگانی نیستند، بلکه پیامدهای فلسفی متفاوتی در پی دارند و فهم آن ها برای ورود به بحث اصلی جویس حیاتی است.
در ابتدا، لازم است موضع واقع گرایانه در اخلاق را تبیین کنیم. واقع گرایان اخلاقی بر این باورند که حقایق اخلاقی، مانند دزدی بد است یا کمک به نیازمند خوب است، مستقل از ذهن انسان وجود دارند. به عبارت دیگر، این گزاره ها به واقعیاتی عینی در جهان اشاره می کنند که کشف پذیرند، حتی اگر هیچ انسانی وجود نداشته باشد که آن ها را درک یا تصدیق کند. این حقایق مانند قوانین فیزیک، دارای وجودی مستقل و ذاتی هستند و نه صرفاً محصول توافق، احساس یا فرهنگ انسانی.
در مقابل، ضد واقع گرایی اخلاقی به روایت جویس دیدگاهی بنیادی است که ادعا می کند گزاره ها و قضاوت های اخلاقی، فاقد هرگونه واقعیت مستقل از ذهن هستند. این بدان معناست که وقتی ما می گوییم قتل بد است، در واقع به یک حقیقت عینی و بیرونی اشاره نمی کنیم، بلکه داریم چیزی را درباره نگرش ها، احساسات یا توافقات انسانی بیان می کنیم. جویس توضیح می دهد که «ناواقعیت» در اینجا به معنای عدم وجود واقعیتی مستقل از ذهن برای گزاره های اخلاقی است، نه صرفاً اینکه چیزی «تخیل» یا «مجازی» باشد.
ریچارد جویس برای روشن سازی این مفهوم، مثال های کلیدی و ملموسی ارائه می دهد. یکی از مثال های او، تفاوت میان این دو گزاره است: الماس از کربن ساخته شده است و این الماس هزار دلار ارزش دارد. گزاره اول یک واقعیت عینی و مستقل از ذهن است؛ چه انسان ها باشند و چه نباشند، الماس از کربن تشکیل شده و نیازی به تأیید کسی ندارد. اما گزاره دوم، یعنی این الماس هزار دلار ارزش دارد، به یک واقعیت مستقل از ذهن اشاره نمی کند. ارزش گذاری هزار دلار یک قرارداد اجتماعی، یک توافق ذهنی و متکی بر عوامل انسانی (مانند عرضه و تقاضا، نیاز، و تمایل به خرید) است. حتی اگر الماس از کربن ساخته شده باشد، این ارزش هزار دلاری، خارج از ذهن انسان وجود خارجی ندارد. از این رو، جویس معتقد است اخلاقیات نیز کیفیتی شبیه به ارزش هزار دلار الماس دارند؛ یعنی ناواقعی اند و به واقعیت های عینی و مستقل از ذهن اشاره نمی کنند.
مثال دیگر جویس، جدال میان خداباوران و خداناباوران است. خداباوران معتقدند خدا وجود دارد، اما برای اثبات این ادعا نمی توانند مدرکی عینی، علمی یا غیرشهودی ارائه دهند. در مقابل، خداناباوران به دلیل عدم وجود صدق کافی برای موجودیت خالق، آن را رد می کنند. جویس از این مثال برای نشان دادن این نکته استفاده می کند که اگر چیزی نیازمند اثبات عینی و مستقل از ذهن باشد اما نتواند چنین اثباتی را ارائه دهد، می تواند در دسته ناواقعیت قرار گیرد. او معتقد است که حقایق اخلاقی نیز به همین شکل، اگرچه درک ذهنی قوی ای از آن ها داریم، اما نمی توانیم وجود عینی آن ها را به شیوه ای مستقل از ذهن اثبات کنیم.
۲. توصیف ضد واقع گرایی اخلاقی (بر اساس بخش ۱ کتاب)
در بخش نخست کتاب، جویس به تعریف مفصل ضد واقع گرایی اخلاقی می پردازد و زیرشاخه های اصلی آن را تشریح می کند. او ضد واقع گرایی اخلاقی را موضعی کلی می داند که ادعا می کند هیچ واقعیت اخلاقی عینی و مستقل از ذهن وجود ندارد که بتواند گزاره های اخلاقی ما را صادق کند. این موضع با واقع گرایی اخلاقی در تضاد است که بر وجود حقایق اخلاقی مستقل از باورهای انسانی تأکید دارد.
جویس به این نکته اشاره می کند که ضد واقع گرایی اخلاقی یک دیدگاه واحد و همگن نیست، بلکه شامل طیف وسیعی از رویکردها و نظریات است که همگی در انکار وجود حقایق اخلاقی عینی مشترک اند، اما در چگونگی تبیین گزاره های اخلاقی یا ریشه های خطا در آن ها متفاوت عمل می کنند. او به دو رویکرد اصلی در این زمینه می پردازد: «ناشناختی انگاری» (Non-Cognitivism) و «نظریه خطاانگاری» (Error Theory) که هر کدام تبیین متفاوتی از ماهیت گزاره های اخلاقی ارائه می دهند.
تکمله ۱: عینیت اخلاقی و نسبی انگاری اخلاقی
یکی از مباحث مهمی که در ارتباط با ضد واقع گرایی اخلاقی مطرح می شود، نسبت آن با عینیت اخلاقی و نسبی انگاری اخلاقی است. واقع گرایان اخلاقی معمولاً بر وجود عینیت اخلاقی تأکید دارند؛ یعنی باور دارند که استانداردهای اخلاقی خاصی وجود دارند که برای همه افراد و در همه زمان ها معتبر هستند، مستقل از باورهای فرهنگی یا فردی. در مقابل، دیدگاه نسبی انگارانه اخلاقی مدعی است که حقیقت گزاره های اخلاقی به فرهنگ، جامعه یا حتی فرد بستگی دارد. به عبارت دیگر، آنچه برای یک فرهنگ خوب است، ممکن است برای فرهنگی دیگر بد باشد و هیچ استاندارد عینی و جهانی برای داوری میان آن ها وجود ندارد.
جویس به تفصیل به این سؤال می پردازد که آیا ضد واقع گرایی اخلاقی لزوماً به نسبی انگاری منجر می شود یا خیر. او توضیح می دهد که گرچه هر دو دیدگاه، یعنی ضد واقع گرایی و نسبی انگاری، به نوعی بر عدم وجود حقایق اخلاقی عینی تأکید دارند، اما از نظر مفهومی یکسان نیستند. یک ضد واقع گرا ممکن است وجود هرگونه حقیقت اخلاقی (حتی حقایق نسبی به یک فرهنگ) را انکار کند، در حالی که یک نسبی انگار ممکن است بپذیرد که حقایق اخلاقی وجود دارند، اما فقط به صورت نسبی به یک چارچوب مرجع خاص.
در واقع، ضد واقع گرایی اخلاقی موضعی قوی تر از نسبی انگاری اخلاقی است؛ چرا که صرفاً نمی گوید حقایق اخلاقی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوتند، بلکه اساساً وجود حقایق اخلاقی را انکار می کند. با این حال، نتیجه عملی ضد واقع گرایی اغلب به سمت نسبی انگاری یا حداقل عدم وجود مبنای عینی برای اخلاق پیش می رود، زیرا اگر هیچ حقیقت اخلاقی عینی وجود نداشته باشد، دشوار است که بتوان بر سر اصول اخلاقی واحدی برای همه به توافق رسید.
۳. بار برهان بر دوش کیست؟ (بر اساس بخش ۲ کتاب)
یکی از بخش های محوری کتاب ریچارد جویس به این پرسش می پردازد که بار برهان بر دوش کیست؟ جویس معتقد است که بار اثبات وجود حقایق اخلاقی عینی و مستقل از ذهن، بر عهده واقع گرایان اخلاقی است، نه ضد واقع گرایان. این موضع از این ایده سرچشمه می گیرد که وجود موجودیت های متافیزیکی خاص (مانند حقایق اخلاقی عینی) نیازمند اثبات و توجیه است، در حالی که عدم وجود آن ها فرض اولیه منطقی تر است مگر اینکه خلافش ثابت شود. جویس استدلال می کند که واقع گرایان در اثبات وجود چنین حقایقی با دشواری های جدی مواجه اند.
او برای تبیین این دشواری، به این نکته اشاره می کند که حقایق اخلاقی، برخلاف حقایق علمی، به نظر نمی رسد از طریق مشاهده حسی یا روش های تجربی قابل کشف باشند. اگر بد بودن دزدی یک واقعیت عینی باشد، این واقعیت در کجای جهان فیزیکی قرار دارد؟ چگونه می توان آن را مشاهده یا اندازه گیری کرد؟ واقع گرایان باید توضیح دهند که این حقایق چه ماهیتی دارند و چگونه می توان به آن ها معرفت پیدا کرد. از دیدگاه جویس، فقدان چنین تبیین قانع کننده ای، ضعف موضع واقع گرایانه را نشان می دهد و بار اثبات را بر دوش آن ها می اندازد.
تکمله ۲: شهودها و واقع گرایی/ضد واقع گرایی
در بحث از بار برهان در اخلاق، جویس به نقش شهودهای عرفی در ادعاهای واقع گرایی و ضد واقع گرایی می پردازد. بسیاری از واقع گرایان اخلاقی به این نکته اشاره می کنند که ما به صورت شهودی احساس می کنیم برخی اعمال (مانند شکنجه کودکان بی گناه) قطعاً بد هستند و این بدی فراتر از صرفاً احساسات شخصی ماست. این شهودهای قوی به نظر می رسد از واقع گرایی اخلاقی حمایت می کنند.
با این حال، جویس استدلال می کند که شهودهای عرفی به تنهایی نمی توانند دلیل قاطعی برای واقع گرایی باشند و حتی ممکن است به نفع ضد واقع گرایی نیز به کار روند. او به پژوهش های تجربی اشاره می کند که نشان می دهند شهودهای اخلاقی انسان ها ممکن است تحت تأثیر عوامل غیرعینی مانند احساسات، چارچوب بندی مسائل یا حتی تفاوت های فرهنگی باشند. به عنوان مثال، اگر مردم در هنگام شکل دهی به آرای اخلاقی خود تمایلی به پیروی از متخصصان اخلاق ندارند (برخلاف متخصصان علمی)، این ممکن است نشانه ای از وابستگی اخلاق به ذهن و نه یک واقعیت عینی باشد. همچنین، این واقعیت که ما از کسی انتظار نداریم ضرورتاً دلایل دیگران را در تأیید آرای اخلاقی شان بپذیرد، می تواند گرایش های ضد واقع گرایانه را آشکار کند.
جویس بیان می کند که شهودهای انسانی اغلب مبهم و متناقض اند. حتی اگر شهودهای قوی به نفع استقلال اخلاق از ذهن وجود داشته باشند، شهودهای به همان قوت نیز ممکن است مؤید وابستگی اخلاق به ذهن باشند. او نتیجه می گیرد که اتکا به شهودهای عرفی، بحث را به سمت قطعیت سوق نمی دهد و نشان می دهد که این حوزه به پژوهش های عمیق تر و مستندتری نیاز دارد.
تکمله ۳: قدرت تبیینی مکاتب
یکی دیگر از معیارهایی که جویس برای مقایسه واقع گرایی و ضد واقع گرایی اخلاقی به کار می برد، قدرت تبیینی آن ها در توضیح پدیده های اخلاقی و تجربیات انسانی است. یک نظریه فلسفی قوی باید بتواند طیف وسیعی از مشاهدات و تجربیات مرتبط را به خوبی تبیین کند.
واقع گرایان اخلاقی ممکن است ادعا کنند که نظریه آن ها بهتر می تواند درگیری اخلاقی، پیشرفت اخلاقی و توافقات اخلاقی را تبیین کند. برای مثال، اگر حقایق اخلاقی عینی وجود داشته باشند، توضیح اینکه چرا ما بر سر برخی اصول اخلاقی به توافق می رسیم و چگونه می توانیم درک اخلاقی خود را بهبود بخشیم، آسان تر خواهد بود.
در مقابل، ضد واقع گرایان اخلاقی، به ویژه نظریه پردازان خطاانگاری و ناشناختی انگاری، معتقدند که دیدگاه آن ها بهتر می تواند پدیده هایی مانند اختلافات اخلاقی ریشه دار و نقش احساسات در داوری های اخلاقی را تبیین کند. اگر حقایق اخلاقی عینی وجود نداشته باشند، آنگاه طبیعی است که انتظار داشته باشیم جوامع و افراد در مورد مسائل اخلاقی اختلاف نظرهای بنیادین داشته باشند که هرگز به توافق نینجامند. همچنین، این رویکرد می تواند توضیح دهد که چرا گزاره های اخلاقی اغلب با انگیزه و احساسات عمیق انسانی همراه هستند، زیرا آن ها صرفاً بیانگر نگرش ها یا دستورات اند، نه گزارش از حقایق عینی.
جویس به دقت قدرت تبیینی هر دو مکتب را مورد سنجش قرار می دهد و نشان می دهد که هر کدام در تبیین جنبه های خاصی از تجربه اخلاقی موفق ترند. با این حال، او نهایتاً استدلال می کند که ضد واقع گرایی می تواند به شیوه ای مؤثرتر و با فرض های متافیزیکی کمتر، پدیده های اخلاقی را تبیین کند.
۴. ناشناختی انگاری (Non-Cognitivism): بیان احساسات به جای واقعیت (بر اساس بخش ۳ کتاب)
یکی از مهم ترین شاخه های ضد واقع گرایی اخلاقی که ریچارد جویس به تفصیل به آن می پردازد، ناشناختی انگاری (Non-Cognitivism) است. این دیدگاه تبیین متفاوتی از ماهیت جملات اخلاقی ارائه می دهد: بر اساس ناشناختی انگاری، جملات اخلاقی (مانند قتل بد است یا راستگویی خوب است)، برخلاف جملات توصیفی (مانند برف سفید است)، گزاره هایی نیستند که قصد بیان حقایق عینی یا قابل صدق و کذب بودن را داشته باشند.
در واقع، ناشناختی انگاران معتقدند که جملات اخلاقی بیانگر حالات درونی گوینده هستند؛ مانند احساسات، نگرش ها، دستورات یا ابراز عقاید. به عنوان مثال، وقتی کسی می گوید قتل بد است، در واقع دارد حس نفرت خود را نسبت به قتل بیان می کند، یا نگرش عدم تأیید خود را نسبت به آن نشان می دهد، یا حتی یک دستور ضمنی قتل نکن! را صادر می کند. از این منظر، گزاره های اخلاقی نه توصیف کننده جهان، بلکه بیانگر واکنش های ما به جهان هستند.
جویس به انواع مختلفی از ناشناختی انگاری اشاره می کند، از جمله «بیان گرایی» (Expressivism) که مدعی است زبان اخلاقی صرفاً وسیله ای برای ابراز احساسات یا نگرش های غیرشناختی است. او بررسی می کند که چگونه این رویکردها، ساختار جملات اخلاقی را در چارچوب ضد واقع گرایی تبیین می کنند و نشان می دهند که چگونه می توان بدون فرض وجود حقایق اخلاقی عینی، به استفاده از زبان اخلاقی ادامه داد.
جویس معتقد است که ناشناختی انگاری، جملات اخلاقی را به مثابه ابراز احساسات یا دستورات می بیند، نه گزاره هایی درباره حقایق عینی. این رویکرد، درک ما از ماهیت زبان اخلاقی را متحول می کند و به ما اجازه می دهد بدون ارجاع به واقعیاتی مستقل از ذهن، به بحث و گفتگوهای اخلاقی ادامه دهیم.
تکمله ۴: فرافکنی گراییم (Projectivism) و شبه واقع گرایی (Quasi-Realism)
در ادامه بحث ناشناختی انگاری، ریچارد جویس به دو مفهوم پیچیده تر و مرتبط، یعنی فرافکنی گرایی (Projectivism) و شبه واقع گرایی (Quasi-Realism) می پردازد. این دو رویکرد تلاش می کنند تا چالش های ناشناختی انگاری را برطرف کرده و تبیین قانع کننده تری از نحوه کارکرد زبان اخلاقی در غیاب حقایق عینی ارائه دهند.
فرافکنی گرایی، که ریشه های آن به فیلسوفانی چون دیوید هیوم (David Hume) می رسد، بیان می کند که ما تمایل داریم احساسات و واکنش های درونی خود را به ویژگی های عینی جهان فرافکنی کنیم. به عبارت دیگر، وقتی ما یک عمل را بد می نامیم، در واقع داریم احساس عدم تأیید یا نفرت خود را به خود عمل نسبت می دهیم و آن را به عنوان یک ویژگی ذاتی آن عمل تصور می کنیم، در حالی که این ویژگی در واقع در ذهن ما قرار دارد. این توهم از عینیت، به ما کمک می کند تا زبان اخلاقی را به گونه ای به کار ببریم که انگار به واقعیات عینی اشاره دارد، در صورتی که اینگونه نیست.
شبه واقع گرایی، که سایمن بلک برن (Simon Blackburn) از مدافعان اصلی آن است، تلاش می کند تا نشان دهد که ناشناختی انگاران چگونه می توانند بدون پذیرش واقع گرایی، به طور موجه از تمام جنبه های زبان و منطق اخلاقی (مانند صدق و کذب، استدلال و نقد) استفاده کنند. شبه واقع گرایان می پذیرند که گزاره های اخلاقی گزاره های شناختی نیستند، اما استدلال می کنند که ما می توانیم از آن ها به گونه ای استفاده کنیم که گویی هستند. هدف شبه واقع گرایی این است که نشان دهد ناشناختی انگاری، به رغم انکار وجود حقایق اخلاقی عینی، می تواند تبیینی قوی برای ظاهر واقع گرایانه زبان اخلاقی ارائه دهد و تناقضاتی که اغلب به ناشناختی انگاری نسبت داده می شوند (مانند مشکل فریگ-جیوچ)، را حل کند. جویس به تفصیل به دیدگاه های هیوم و بلک برن می پردازد و پیچیدگی های این رویکردها را روشن می سازد.
۵. نظریه خطاانگاری (Error Theory): وقتی همه چیز اشتباه است (بر اساس بخش ۴ کتاب)
پس از بررسی ناشناختی انگاری، ریچارد جویس به سراغ شاخه مهم دیگر ضد واقع گرایی اخلاقی، یعنی نظریه خطاانگاری (Error Theory) می رود. این دیدگاه، اگرچه مانند ناشناختی انگاری در دسته ضد واقع گرایی قرار می گیرد، اما تفاوت های کلیدی و مهمی با آن دارد.
تعریف نظریه خطاانگاری: نظریه خطاانگاری معتقد است که وقتی ما جملات اخلاقی را به کار می بریم (مثلاً قتل بد است یا کمک به دیگران خوب است)، در واقع قصد داریم به حقایق عینی و مستقل از ذهن اشاره کنیم. یعنی، زبان اخلاقی ما به طور طبیعی و پیش فرض، ادعاهایی را مطرح می کند که قرار است به واقعیات اخلاقی در جهان اشاره داشته باشند. اما مشکل اینجاست که از دیدگاه خطاانگاری، چنین حقایق عینی اخلاقی در جهان وجود ندارند. بنابراین، از آنجایی که گزاره های اخلاقی ما به چیزی اشاره می کنند که وجود خارجی ندارد، همه آن ها اساساً نادرست یا خطا (false) هستند.
تفاوت کلیدی با ناشناختی انگاری: اینجاست که تفاوت اساسی میان نظریه خطاانگاری و ناشناختی انگاری آشکار می شود. ناشناختی انگاران می گویند که جملات اخلاقی اصلاً گزاره نیستند که بتوانند صادق یا کاذب باشند؛ آن ها صرفاً بیانگر احساسات یا دستورات اند. اما خطاانگاران معتقدند که جملات اخلاقی گزاره هستند و قصدشان این است که صادق باشند، اما به دلیل عدم وجود واقعیات اخلاقی که آن ها را صادق کند، همگی کاذب اند. به زبان ساده تر، ناشناختی انگاری می گوید: این جمله اخلاقی نه صادق است نه کاذب، چون اصلاً گزاره نیست. در حالی که نظریه خطاانگاری می گوید: این جمله اخلاقی یک گزاره است، اما کاذب است.
تکمله ۵: استدلال های مکی (J.L. Mackie) در تایید خطاانگاری
ریچارد جویس در کتاب خود، به تفصیل به استدلال های محوری جان لزلی مکی (J.L. Mackie)، فیلسوف برجسته و از مدافعان اصلی نظریه خطاانگاری، می پردازد. مکی دو استدلال اصلی را برای پشتیبانی از نظریه خطاانگاری خود مطرح می کند:
- استدلال از غرابت (Argument from Queerness): مکی معتقد است اگر حقایق اخلاقی عینی وجود داشتند، آن ها موجودیت هایی بسیار غریب و عجیب می بودند که با هیچ چیز دیگری در جهان متفاوت اند. این حقایق باید دارای دو ویژگی غیرمعمول می بودند:
- فارغ از زمان و مکان (Metaphysical Queerness): ماهیت هستی شناختی این حقایق بسیار عجیب و غریب است؛ آن ها از جنس واقعیت های فیزیکی نیستند و به نظر نمی رسد با هیچ نظریه متافیزیکی معقولی سازگار باشند.
- دارای نیروی انگیزشی درونی (Epistemological Queerness): حقایق اخلاقی عینی باید به گونه ای باشند که علاوه بر صرفاً بودن، دارای یک نیروی انگیزشی درونی نیز باشند؛ یعنی وقتی ما یک حقیقت اخلاقی را درک می کنیم، فوراً انگیزه انجام آن عمل را پیدا می کنیم. این ویژگی در مورد هیچ حقیقت دیگری (مانند حقایق علمی) صدق نمی کند.
مکی استدلال می کند که چون این ویژگی ها بسیار غریب و بی سابقه هستند، دلیلی نداریم باور کنیم که چنین موجودیت هایی (حقایق اخلاقی عینی) وجود دارند. در نتیجه، اگر زبان اخلاقی ما قصد اشاره به چنین چیزهایی را دارد، پس خطا می کند.
- استدلال از نسبیت (Argument from Relativity): این استدلال بر پایه تنوع و اختلاف گسترده در باورهای اخلاقی میان فرهنگ ها و حتی درون یک فرهنگ در طول تاریخ استوار است. مکی اشاره می کند که اگر حقایق اخلاقی عینی وجود داشتند، انتظار می رفت که حداقل در اصول بنیادین اخلاقی، شاهد توافق بیشتری باشیم. اما در واقعیت، ما با طیف وسیعی از تفاوت ها در اصول اخلاقی مواجهیم. مکی نتیجه می گیرد که این اختلافات گسترده بهتر است با فرض اینکه باورهای اخلاقی ما محصول شیوه های زندگی متفاوت، توافقات اجتماعی یا تجربیات انسانی هستند، تبیین شود، نه اینکه همه آن ها به حقایق عینی یکسانی اشاره کنند که به شیوه های متفاوتی کشف شده اند. به عبارت دیگر، تنوع اخلاقی شواهدی قوی علیه وجود حقایق اخلاقی عینی ارائه می دهد.
جویس این استدلال ها را به دقت تحلیل می کند و نشان می دهد که چگونه آن ها بنیان محکمی برای پذیرش نظریه خطاانگاری فراهم می آورند و چرا به عقیده او، این نظریه یکی از قدرتمندترین اشکال ضد واقع گرایی اخلاقی است.
۶. ناعینی انگاری (Anti-Objectivism) و سایر رویکردها (بر اساس بخش ۵ کتاب)
در بخش پنجم کتاب، ریچارد جویس به بررسی گسترده تر رویکردهای جایگزین و مرتبط با ضد واقع گرایی اخلاقی می پردازد. او فقط به دو شاخه اصلی ناشناختی انگاری و خطاانگاری بسنده نمی کند، بلکه اشکال دیگر ضد واقع گرایی و همچنین رویکردهایی که با آن در تعارض یا همپوشانی هستند را نیز مورد بحث قرار می دهد.
این بخش شامل تحلیل دیدگاه هایی است که ممکن است به طور مستقیم نه ناشناختی انگار باشند و نه خطاانگار، اما به نحوی به انکار عینیت اخلاقی می پردازند. جویس به بررسی تفاوت ها و شباهت های این رویکردها می پردازد و نشان می دهد که چگونه هر کدام از آن ها به نتیجه ای ناعینی انگارانه (Anti-Objectivism) در مورد اخلاق می رسند. ناعینی انگاری به طور کلی موضعی است که وجود هرگونه عینیت در اخلاق را رد می کند؛ یعنی بر این باور است که گزاره های اخلاقی نه به حقایق مستقل از ذهن، بلکه به باورها، نگرش ها یا کنش های انسانی وابسته هستند.
خلاصه استدلال های این بخش این است که جویس با مرور این طیف وسیع از دیدگاه ها، نشان می دهد که مسیرهای متعددی برای رسیدن به این نتیجه وجود دارد که اخلاق دارای مبنای عینی نیست. او با تحلیل دقیق هر رویکرد، به این نتیجه می رسد که نتایج ناعینی انگارانه برای هستی شناسی اخلاق به چه معناست. این نتایج حاکی از آن است که اگر اخلاق عینی نباشد، پس ما باید در مورد منبع اعتبار اخلاقی و چگونگی ایجاد ارزش های اخلاقی در جهان، بازنگری کنیم. این بازنگری می تواند منجر به درک جدیدی از نقش انسان در خلق و حفظ سیستم های اخلاقی شود، به جای اینکه صرفاً کاشف حقایق اخلاقی از پیش موجود باشیم.
۷. نتیجه گیری (Conclusion): چشم انداز ضد واقع گرایی اخلاقی (بر اساس بخش ۶ کتاب)
در بخش پایانی کتاب، ریچارد جویس به جمع بندی استدلال های اصلی خود و نتیجه گیری های نهایی اش درباره ماهیت واقعیت اخلاقی می پردازد. او در این بخش، نکات محوری کتاب را خلاصه می کند و تأکید دوباره ای بر این نکته دارد که دلایل قوی و قانع کننده ای برای پذیرش موضع ضد واقع گرایی اخلاقی وجود دارد.
جویس مجدداً بر این ایده تأکید می کند که حقایق اخلاقی عینی و مستقل از ذهن وجود ندارند و گزاره های اخلاقی ما به نوعی از خطا (Error Theory) یا بیان احساسات (Non-Cognitivism) ناشی می شوند. او با مرور چالش هایی که واقع گرایی اخلاقی با آن ها روبه رو است (مانند استدلال از غرابت و نسبیت مکی، و مشکلات تبیین قدرت انگیزشی اخلاق)، موضع خود را تقویت می کند و بیان می دارد که ضد واقع گرایی می تواند تبیین ساده تر و سازگارتری از تجربه اخلاقی ما ارائه دهد.
اهمیت و تأثیر کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی ریچارد جویس فراتر از صرفاً ارائه یک موضع فلسفی است. این کتاب به دلیل عمق تحلیلی، ساختار منسجم و پوشش جامع طیف وسیعی از استدلال ها و دیدگاه ها در حوزه متااخلاق، به اثری مهم و تأثیرگذار در فلسفه معاصر تبدیل شده است. این اثر نه تنها برای دانشجویان و پژوهشگران فلسفه اخلاق یک منبع ضروری است، بلکه برای هر علاقه مندی که به دنبال درک عمیق تر از مبانی اخلاق و چیستی ارزش های اخلاقی است، روشنگر خواهد بود. جویس با این کتاب، بحث های متااخلاقی را به سطح جدیدی ارتقا داده و چالش های جدیدی را برای واقع گرایان اخلاقی مطرح کرده است.
در نهایت، جویس به دیدگاه های آینده اشاره می کند و مسیری را برای تحقیقات آتی در این حوزه پیشنهاد می دهد. او تأکید می کند که حتی با پذیرش ضد واقع گرایی اخلاقی، این بدان معنا نیست که ما باید از اخلاق دست بکشیم یا آن را بی اهمیت بدانیم. بلکه باید به دنبال فهم بهتری از ریشه ها و کارکرد اخلاق در جامعه انسانی باشیم و راه هایی برای سازگاری زندگی اخلاقی با این دیدگاه متااخلاقی بیابیم. این کتاب به ما کمک می کند تا با نگاهی عمیق تر و انتقادی تر به ماهیت اخلاق بنگریم و به پرسش های بنیادی در این زمینه پاسخ دهیم.
درباره نویسنده، ریچارد جویس
ریچارد جویس (Richard Joyce) یکی از فیلسوفان برجسته و تأثیرگذار معاصر در حوزه فلسفه اخلاق و متافیزیک است. او در سال ۱۹۶۶ متولد شد و تحصیلات خود را در دانشگاه کمبریج و دانشگاه ملی استرالیا به پایان رساند. جویس عمدتاً به دلیل فعالیت هایش در زمینه متااخلاق و به ویژه دفاع از نظریه خطاانگاری اخلاقی شناخته شده است. وی در حال حاضر استاد فلسفه در دانشگاه ویکتوریا در ولینگتون، نیوزلند است.
جویس سهم قابل توجهی در فلسفه اخلاق داشته و آثار او به طور گسترده مورد بحث و تحلیل قرار گرفته اند. علاوه بر کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی (Moral Anti-Realism) که مدخلی از دانشنامه فلسفه استنفورد است، وی نویسنده چندین کتاب و مقاله مهم دیگر نیز می باشد. از جمله مهم ترین آثار او می توان به The Myth of Morality (۲۰۰۱) اشاره کرد که در آن به تفصیل به دفاع از نظریه خطاانگاری می پردازد و استدلال می کند که اخلاق یک توهم است که از مکانیزم های روانشناختی و تکاملی ما نشأت می گیرد. همچنین کتاب Essays in Moral Skepticism (۲۰۱۶) مجموعه ای از مقالات او در باب شک گرایی اخلاقی و نسبی گرایی را در بر می گیرد.
تمرکز اصلی جویس بر روی این پرسش است که آیا احکام اخلاقی می توانند دارای حقیقت عینی باشند یا خیر، و اگر نه، چگونه باید ماهیت زبان و عمل اخلاقی را تبیین کرد. دیدگاه های او به دلیل صراحت و استدلال های دقیقش، همواره بحث برانگیز بوده اند و او را به یکی از چهره های کلیدی در بحث های معاصر متااخلاقی تبدیل کرده است.
درباره مترجم، مهدی اخوان
مهدی اخوان یکی از مترجمان شناخته شده و فعال در زمینه آثار فلسفی به زبان فارسی است. او با ترجمه های دقیق و روان خود، سهم بسزایی در غنای ادبیات فلسفی فارسی داشته و آثار مهمی از فلاسفه معاصر را به جامعه دانشگاهی و علاقه مندان به فلسفه در ایران معرفی کرده است. ترجمه کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی اثر ریچارد جویس، نشان از تسلط او بر مفاهیم پیچیده و تخصصی فلسفه اخلاق دارد.
اخوان با انتخاب متون کلیدی و مهم از منابع معتبری چون دانشنامه فلسفه استنفورد، به دانشجویان و پژوهشگران امکان دسترسی به آخرین دیدگاه ها و مباحث در حوزه های مختلف فلسفه را فراهم آورده است. این تلاش ها نه تنها به افزایش دانش فلسفی در کشور کمک می کند، بلکه زمینه را برای بحث و نضج اندیشه های فلسفی جدید در ایران فراهم می سازد. کیفیت ترجمه مهدی اخوان، به ویژه در مورد متون تخصصی فلسفه که نیازمند دقت فراوان در انتخاب واژگان و انتقال مفاهیم انتزاعی هستند، همواره مورد تحسین قرار گرفته است.
کتاب های مرتبط و پیشنهادی برای مطالعه بیشتر
اگر مطالعه خلاصه کتاب ضد واقع گرایی اخلاقی ( نویسنده ریچارد جویس ) شما را به این حوزه علاقه مند کرده است، کتاب های زیر می توانند به درک عمیق تر شما از مباحث واقع گرایی، ضد واقع گرایی و سایر رویکردهای متااخلاقی کمک کنند:
- اخلاق: درآمدی به فلسفه اخلاق اثر ویلیام کی. فرانکنا: این کتاب یک مقدمه کلاسیک و جامع برای فلسفه اخلاق است که به طیف وسیعی از نظریات اخلاقی و متااخلاقی می پردازد و می تواند درک شما را از چارچوب های اصلی این حوزه عمیق تر کند.
- فلسفه اخلاق: از دیدگاه های باستان تا رویکردهای معاصر اثر رابرت ال. آرب و دیگران: یک مرور تاریخی و تحلیلی بر تحولات فلسفه اخلاق که شامل بخش هایی در مورد واقع گرایی و ضد واقع گرایی نیز می شود.
- اخلاق و جایگاه آن در جهان اثر جان مک داول: این کتاب به بررسی رابطه میان عقلانیت، تجربه و واقعیت اخلاقی می پردازد و دیدگاه های متفاوتی از جمله دیدگاه های واقع گرایانه را مورد تحلیل قرار می دهد.
- فلسفه اخلاق اثر سایمن بلک برن: بلک برن که خود از مدافعان برجسته شبه واقع گرایی است، در این کتاب مقدمه ای جامع بر فلسفه اخلاق ارائه می دهد که شامل بحث های دقیقی درباره ناشناختی انگاری و شبه واقع گرایی است.
- اخلاق کاربردی اثر پیتر سینگر: گرچه این کتاب بیشتر به اخلاق کاربردی می پردازد، اما رویکرد سینگر به مسائل اخلاقی می تواند دیدگاه های متااخلاقی را به شکل عملی تری روشن کند و خواننده را با بحث های عینی گرایانه در اخلاق آشنا سازد.
- واقع گرایی اخلاقی: یک درآمد اثر Geoff Sayre-McCord: این کتاب به طور خاص به بحث واقع گرایی اخلاقی می پردازد و می تواند به عنوان مکملی برای درک بهتر تفاوت های بین واقع گرایی و ضد واقع گرایی عمل کند.
مطالعه این کتب به شما این امکان را می دهد که با دیدگاه های متنوع تری در حوزه فلسفه اخلاق آشنا شوید و درک جامع تری از پیچیدگی ها و ظرافت های بحث ضد واقع گرایی اخلاقی به دست آورید.